«من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت
کاندرین بیفخر بودنها گناهی نیست.»
مهدی اخوان ثالث
من در این چند روز زیاد دیدهام که دوستان و آشنایان و ناآشنایان میگویند و مینویسند که نوروز یادگار نیاکان آریایی ما است و اینگونه نوروز را به یکدیگر تبریک و شادباش میگویند.
اول اینکه هرچند که من فرزند خراسانم، اما هیچ سند و شجرهنامهای ندارم که ثابت کند آریاییها اجداد من باشند. به همین دلیل احساس همدلی با این نگاه نمیکنم.
دوم اینکه برخی سندهای تاریخی میگویند که سابقهی نوروز و جشن گرفتن آغاز بهار به تمدنهای پیش از آریایی میرسد.
سوم اینکه اگر حتی این فرضیه درست نباشد، به دلیلهای چندگانه نباید روی ریشههای نژادی اینقدر کورکورانه تاکید کنیم. ایران یک سرزمین و تمدن چندفرهنگی و چند قومی است. و در طول تاریخ اینقدر اختلات قومی بوجود آمده است که دیگر کسی نمیتواند با اطمینان بگوید از فلان نژاد و بهمان تیره است. یکی از مقالههای جالبی که در سال گذشته خواندم این نکته را خاطرنشان میکرد که امروز بیش از ۴۰ درصد مردم جهان از تخم و ترکهی چنگیزخان مغول هستند. مردی که یکی از خشنترین و باهوشترین کشورگشایان جهان و بنیانگزار بزرگترین امپراتوری طول تاریخ بود و جانشینانش در چین و هند و ایران، چندی از مهمترین جنبشهای هنری تاریخ بشریت را پشتیبانی کردند.
آریاییها هم تمدن بزرگی درست کردند و البته خشونتها و بیرحمیهای زیادی در طول تاریخ، مانند همهی امپراتوریهای دیگر، انجام دادند.
ما باید باور کنیم که دورهی آریاییها ۱۴۰۰ سال پیش به پایان رسیده؛ اما ایران به پایان نرسیده است. فیلسوفان، عارفان، اندیشمندان و شاعران بسیاری در طول چند قرن پس از فروپاشی حکومت ساسانیان، هویت ایرانی را زنده نگه داشتهاند بدون اینکه روی ریشههای نژادی تاکید کنند. (البته به جز فردوسی). آنها ایران و ایرانیای فراقومی و فرانژادی ساختند که در طول تمدن بشری، اگر نگویم بینظیر، دستکم میتوانیم با اطمینان بگویم که کمنظیر است. تمدنی که «از دیو و دد ملول» است و «انسان»اش آرزوست. تمدنی که نه به حکومتهای قومی و طایفهای، بلکه روی اندیشهها تکیه داشت و باید داشته باشد.
ترکهای صفوی و قاجار و پهلویهای مازنی البته ایرانِ سیاسی را احیا و برپا نگه داشتند تا ما به انقلاب ۵۷ رسیدیم و عنصری دیگر در هویت ایرانی وارد کردیم که یکی از ایدههایش بُردین از ریشههای موهوم نژادی و آفرینش ملتی بر پایهی برابری و انسانیت است؛ (دوست دارم در مورد این عنصر جدید بیشتر بنویسم.) هرچندکه هنوز راه دشواری برای دستیافتن به سطحی قابل قبول از این ایدهآل پیش رو داریم، اما مدتهاست که این حرکت را آغازیدهایم.
ما باید بپذیریم که در ۱۴ سدهی گذشته آریاییها به عنوان یک قوم یا یک قبیله نقشی در تمدن و فرهنگ ایرانی نداشتهاند، هرچند که تمدن پیش از اسلام جایگاهِ الهامبخشی در «ادامهدار» بودنِ هویت ایرانی و خودباوریِ «ما»ی ایرانی و پیوند این «ما» با گذشتهی پیش از اسلام داشته است.
با تکرار این شعر از م. امید، نوروز را به شما دوستانِ عزیزم تبریک میگویم.
«من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت
کاندرین بیفخر بودنها گناهی نیست.»
از اینجا:
http://feedproxy.google.com/~r/roohsavar/OGeh/~3/ZxWodF8tnRs/blog-post_21.html