وکیلانه

وکیلانه - لایک کردن عکسی آپلود نشده

نوشته ی یغما گلرویی:

تحریم بد است، اَختگیِ اجتماعی و سیاسی و حتا فرهنگی با خود میاورد. به قول لورکای بزرگ "جهانِ گرسنه قادر به اندیشیدن نخواهد بود". در این حرفی نیست که اتمام - یا کم شدن- تحریم ها به خودی خود اتفاق مبارکی ست اما نه تا وقتی نمی دانیم به چه قیمتی طرف دیگر را راضی به برداشتنشان کرده ایم اما کاری به کارِ این حرف ها نداریم.
یکی از توانایی های عجیبِ ما ایرانی جماعت همانا هوا کردنِ یک شبه ی فیل آن هم از نوع اسطوره نشانش است. نمونه اش همین هوراکشیِ چشم بسته برای آقای ظریف و توافقی که نه از متنش باخبریم نه اصلن می دانیم به چه چیزی متعهدمان می کند. پس علی الحساب سوت بلبلی و کفِ مرتب می زنیم برای وزیری که نمی دانیم شاخ دیو را شکسته یا از او شاخ خورده است.

همین که بنا به وظیفه و پست وزارتی که حقوقش را می گیرد چند، یا گیرم چندین جلسه با وزرای فرنگی همسنگِ خود گذاشته برای رسیدم به این توافق باعث می شود "اسطوره" صدایش بزنیم و برایمان هم اهمیتی ندارد که تضمین های پانزده و بیست و پنج ساله ای که داده چیست. پس لایک می کنیم این عکس هنوز آپلود نشده را با شعارِ زنده باد بادی که بوی نان با خود بیاورد. عده ای هم عکس جناب ظریف را در دو لته کنار دکتر مصدق گذاشته اند بدون توجه به این که هیچ ربطی بین این دو نفر نیست.

مصدق حق ملی شدن صنعت نفت ما را از دهان گرگِ پیرِ امپراتوری انگلیس بیرون کشید و این فرق دارد با توافق سر چیزی که از نوع صلح آمیزش به کسی مربوط نیستآن هم در سمتی از زمین که از هند و پاکستان گرفته تا اسراییلش به نوع مخرب آن مسلحند و باید به طور کلی از جهان برچیده شود... ولی گرسنگی این حرف ها سرش نمی شود. پس به رسم شب های پیروزیِ تیم ملی فوتبالمان بر تیمِ بورکینافاسو، جشن می گیریم توافقی را که ممکن است باختِ شش هیچ بوده و ترکمانچای دیگری در بین برگ هایش خفته باشد. اول بخوانیم بعد امضا کنیم. اول ببینیم بعد لایک کنیم. //

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۵:۱۰
امیرعلی
وکیلانه -  نوروزِ امروز ایرانی است یا آریایی؟
 

«من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست

نیز خون هیچ خان و پادشاهاهی نیست

وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت 

کاندرین بی‌فخر بودنها گناهی نیست.»

 

مهدی اخوان ثالث

من در این چند روز زیاد دیده‌ام که دوستان و آشنایان و ناآشنایان می‌گویند و می‌نویسند که نوروز یادگار نیاکان آریایی ما است و اینگونه نوروز را به یکدیگر تبریک و شادباش می‌گویند.

اول اینکه هرچند که من فرزند خراسانم، اما هیچ سند و شجره‌نامه‌ای ندارم که ثابت کند آریایی‌ها اجداد من باشند. به همین دلیل احساس همدلی با این نگاه نمی‌کنم. 

دوم اینکه برخی سندهای تاریخی می‌گویند که سابقه‌ی نوروز و جشن گرفتن آغاز بهار به تمدن‌های پیش از آریایی می‌رسد. 

سوم اینکه اگر حتی این فرضیه درست نباشد، به دلیل‌های چندگانه نباید روی ریشه‌های نژادی اینقدر کورکورانه تاکید کنیم. ایران یک سرزمین و تمدن چندفرهنگی و چند قومی است. و در طول تاریخ اینقدر اختلات قومی بوجود آمده است که دیگر کسی نمی‌تواند با اطمینان بگوید از فلان نژاد و بهمان تیره است. یکی از مقاله‌های جالبی که در سال گذشته خواندم این نکته را خاطرنشان می‌کرد که امروز بیش از ۴۰ درصد مردم جهان از تخم و ترکه‌ی چنگیزخان مغول هستند. مردی که یکی از خشن‌ترین و باهوش‌ترین کشورگشایان جهان و بنیانگزار بزرگترین امپراتوری طول تاریخ بود و جانشینانش در چین و هند و ایران، چندی از مهمترین جنبش‌های هنری تاریخ بشریت را پشتیبانی کردند. 

آریایی‌ها هم تمدن بزرگی درست کردند و البته خشونت‌ها و بی‌رحمی‌های زیادی در طول تاریخ، مانند همه‌ی امپراتوری‌های دیگر، انجام دادند.

 

ما باید باور کنیم که دوره‌ی آریایی‌ها ۱۴۰۰ سال پیش به پایان رسیده؛ اما ایران به پایان نرسیده است. فیلسوفان، عارفان، اندیشمندان و شاعران بسیاری در طول چند قرن پس از فروپاشی حکومت ساسانیان، هویت ایرانی را زنده نگه داشته‌اند بدون اینکه روی ریشه‌های نژادی تاکید کنند. (البته به جز فردوسی). آنها ایران و ایرانی‌ای فراقومی و فرانژادی ساختند که در طول تمدن بشری، اگر نگویم بی‌نظیر، دست‌کم می‌توانیم با اطمینان بگویم که کم‌نظیر است. تمدنی که  «از دیو و دد ملول» است و  «انسان»اش آرزوست. تمدنی که نه به حکومت‌های قومی و طایفه‌ای، بلکه روی اندیشه‌ها تکیه داشت و باید داشته باشد. 

ترک‌های صفوی و قاجار و پهلوی‌های مازنی البته ایرانِ سیاسی را احیا و برپا نگه داشتند تا ما به انقلاب ۵۷ رسیدیم و عنصری دیگر در هویت ایرانی وارد کردیم که یکی از ایده‌هایش بُردین از ریشه‌های موهوم نژادی و آفرینش ملتی بر پایه‌ی برابری و انسانیت است؛ (دوست دارم در مورد این عنصر جدید بیشتر بنویسم.) هرچندکه هنوز راه دشواری برای دست‌یافتن به سطحی قابل قبول از این ایده‌آل پیش رو داریم، اما مدت‌هاست که این حرکت را آغازیده‌ایم. 

ما باید بپذیریم که در ۱۴ سده‌ی گذشته آریایی‌ها به عنوان یک قوم یا یک قبیله نقشی در تمدن و فرهنگ ایرانی نداشته‌اند، هرچند که تمدن پیش از اسلام جایگاهِ الهام‌بخشی در  «ادامه‌دار» بودنِ هویت ایرانی و خودباوریِ  «ما»ی ایرانی و پیوند این  «ما» با گذشته‌ی پیش از اسلام داشته است.

 

با تکرار این شعر از م. امید، نوروز را به شما دوستانِ عزیزم تبریک می‌گویم.

«من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست

نیز خون هیچ خان و پادشاهاهی نیست

وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت 

کاندرین بی‌فخر بودنها گناهی نیست.»

 

از اینجا:

http://feedproxy.google.com/~r/roohsavar/OGeh/~3/ZxWodF8tnRs/blog-post_21.html

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۳۲
امیرعلی
وکیلانه - درباره همشیره فوت شده مقام معظم رهبری

از اینجا (+)
همشیره فوت شده مقام معظم رهبری در کوچه ممتاز خیابان صفائیه قم  و نزدیک مسجد حضرت معصومه زندگی می کرد.همسر وی روحانی محترمی به نام شمس اللهی بود که چندسال پیش فوت کرد.
خانه ای بسیار ساده داشت و مرحوم شمس اللهی با زنبیل قرمز در همان کوچه خرید می کرد. بارها او را دیده بودم.
خداوند متعال این بانوی پرهبزگار را مهمان حضرت زهرا(س) نماید 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۵۹
امیرعلی
وکیلانه - شرفم اجازه نمی‌دهد!

از اینجا (+)

از مصاحبه صادق خرازی با سالنامه روزنامه اعتماد:

تشریفات در زمان جنگ هم در اوج بود. یادم می‌آید اولین باری که میگو خوردم با اینکه من از خانواده متمولی بودم میگوهایی بود که روی دریای عمان در هنگام مانور با آقای هاشمی و روحانی خوردیم. عکس‌هایش هم هست. در حالی که من می‌دیدم که بچه‌های جنگ و فرماندهان سپاهی جنگ در‌‌ همان جلسات و ضیافت‌ها حضور داشتند اما نان و ماست می‌خوردند و امساک می‌کردند که خیلی درس‌آموز بود.

خاطره‌ای از شهید کاظمی برایتان می‌گویم. جلسه‌ای بود که احمد کاظمی، باقر قالیباف، قاسم سلیمانی و همه رفقا بودند. من دیدم که شهید کاظمی گفت گرسنه‌ام چرا غذا نمی‌دهند، جلسه هم خیلی مهم بود، وقتی برای غذا رفتیم یک سفره رنگین انداخته بودند و مشخص بود ارتش سنگ تمام گذاشته است. این موضوع مربوط به اوج جنگ یعنی بین سال‌های ۶۵-۶۴ است.من دیدم احمد کاظمی که از فرماندهان نیروی زمینی سپاه بود نشست و ظرفی کشید جلو، چند تکه نان و پنیر و سبزی گذاشت جلویش و خورد بعد هم چیز دیگری نخورد. گفتم این همه غذا هست چرا نمی‌خوری، احمد آقا گفت نه ما به این سفره‌ها عادت می‌کنیم بهتر است از خودمان مراقبت کنیم و از این تشریفات خالی باشیم. آن زمان بچه‌ها خودشان را حفظ می‌کردند. این طرف‌تر آمدم. آقا رحیم را دیدم که ظرفش تمیز تمیز است و هیچ چیز استفاده نکرده، گفت دل درد داشتم نان خوردم و سیر شدم. بعدا از آقا رحیم پرسیدم چرا چیزی نخوردی گفت یاد بچه‌های خودمان در جنگ که می‌افتم شرفم اجازه نمی‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۵۸
امیرعلی
وکیلانه - ریشه‌ی همه‌ی مشکلات مملکت رو توی خواب‌گا یافتم
 
ازاینجا  + (صدرالمتوهمین):  
ریشه‌ی همه‌ی مشکلات مملکت رو توی خواب‌گا یافتم؛ آن‌ هنگام که جمعیتی بالغ بر بیس نفر کانتر شبکه می‌کردیم. شام می‌اومد؛ طرف عاجزانه خواهش می‌کرد آقا ما باس بریم شام بیگیریم، نظر به اینکه بازی استاپ نداره، لطفن ما رو نکُشین دو دقّه بریم الان برمی‌گردیم. به گره‌گشایی ژلوفن تا برمی‌گشت knife شده بود اصطلاحن. یعنی با چاقو سرش رو بریده بودن. فرد فاعل از این اقدامش ابراز مسرت و شادمانی‌‌ می‌کرد. 

اول بازی هم‌پیمان می‌شدیم که هیچ کس حق نداره از تفنگ دوربین‌دار(?snipe) استفاده کنه و قسم می‌خوردیم به قداست رفاقت و تعهد می‌دادیم به ضمانت تار سیبیلامون که فقط کُلت برداریم. ما اعتماد و اعتقاد داشتیم به حرف ریفیق. سند بود صوبت‌شون. لذا شاد و سرخوشانه از یه گوشه‌ای می‌رفتیم واسه خودمون، ناغافل از فاصله‌ی دوکیلومتری دقیــــقن یه تیر می‌خورد مغز سر. طرف تو یه اقدام پیش‌دستانه می‌گفت کلت بود! 
آخه مومن. از فاصله دومتری‌ش یه خشاب کلت خالی کنی تو پیشونی، باز سی درصد جون و خون باقی می‌مونه. با یه تیر از ناکجا زدی نفله کردی میگی کلت بود؟ این حرفه که می‌زنی مرد حسابی؟  

محل برگزاری مافیا تو نمازخونه خواب‌گا بود. دایره‌وار می‌نشستن. یه بار از سرِ کنجکاوی رفتم بازی. کانّه خود منگلا دس به سینه نشسته بودم. گاد گفت روز. همه سرا اومد بالا. یه نفر قطرِ ما، به صورت خودجوش، مثل همه‌ی جاپونیا عمومن و مثل اوشین خصوصن، که چاهاردست و پا رو زمین طی طریق می‌کرد؛ به ما نزدیک شد. اومد تو صورت نفر کناری‌مون. شروع کرد نامانوس‌ترین و وحشتناک‌ترین فوشای ممکن رو متصلن به مدت دو دقیقه حواله‌ی عمه، خواهر و دیگر اقوامِ بغل‌دستی ما بکنه که تو مافیاییی و فیلان. آخرشم گفت آدمی که مافیا باشه و نگه. Oـo
ما گفتیم فرد مجاور یا خودش رو لو میده یا دعوا میشه. لکن طرف راه سومی رو برگزید و شروع کرد همون فوشا رو با همون شدت برگردونه به شروع‌کننده. آخرشم گفت مافیا خودتی!
بعد بازی معلوم‌مون شد جفت‌شون مافیا بودن. حربه بود نوکرتم. رد گم کنی اصطلاحن.

تو پاسور و حکم؛ به عینه کلکسیونی از انواع تقلبا رو می‌دیدی که روی تازه‌واردا اعمال میشه.
ذکرش در این مقال و مجال نمی‌گنجه. همین‌قدر بگم طرف با یه تک دل سه بار دست می‌گرفت. 
آیا فوتبال که سه تیمه می‌شد، هفت دقیقه واقعن هفت دقیقه گرفته می‌شد؟ هیهات. 

حالا البت اینا همش شوخی بوده و توی میزانسنی که اتفاق افتاده طبیعیه و کذا و من با تک‌تک این شوخیا خاطره دارم و خودم شخصن تو متن ماجرا بودم و بدتر از همشون بودم و ابدن خودم رو مبری و منزه نمی‌دونم.
لکن حالا یه بارم بیایم دورهمی همین‌جوری الکی این شوخیا رو جدی بگیریم. بلکه‌ام به حقیقت تلخی رسیدیم.  
من میگم، حالا مطمئن نیستم البت. همین‌جوری دارم میگم. دورهمی میگم اصطلاحن. ما برای اینکه «توی دور بمونیم» حاضریم هرکاری بکنیم. برای اینکه لذت بیش‌تری ببریم. حتی توی ساده و سطحی‌ترین امور. هرجا زورمون برسه خیلی کارها رو می‌کنیم. تنگش یه تبسم‌ام می‌چپونیم و با لب‌خندامون عادی جلوه‌اش میدیم. علی صفایی می‌گفت: ما همه فرعونیم، مصرهای ماست که کوچیک و بزرگ میشه.

آخرین نفری که خودش رو مسئول و مقصر همه‌ی مشکلات می‌دونسته کی بوده؟ آخرین نفری که ریشه‌ی مشکلات رو جایی بیرون از خودش دنبال نمی‌کرده، کجاست؟ خعلی می‌خوامش. 
تلخی فساد فضای اداری رو حکمن همه‌مون چشیدیم و ناملایمتای روزگار و نابسامانی اوضاع مملکت رو به چشم دیدیم.   
توی شب‌نشینیا اما زیرکانه و دزدانه خودمون رو می‌کشیم کنار و اصرار داریم بر ناکارآمدی نظام و فساد سیستماتیک و آلودگی فلان مدیر و بهمان وکیل و وزیر. از اون طرفش بعضیا آمریکا و غرب و غیره رو بانی بلا استثناء بدبختیا میدونن. قوم ایرانی از قدیم ریشه‌ی مشکلات رو همیشه بیرون از خودش می‌جسته. میرشکاک یه جا میگه اون روزش هم که آفات و عوارض مدرنیته و تحفه‌های تمدن تکنیکی نبود؛ ایرانی جماعت ریشه‌ی بدبختیاش رو توی نامساعدی فلک و چرخ و گردون و... دنبال می‌کرده. اصن تو مقام ماله‌کشی نیستم و نمی‌خوام فساد و فضاحت موجود توی سیستم رو توجیه و تفسیر کنم. از اون طرفم نمی‌خوام پستی آمریکا رو نفی و انکار کنم.

دروغ میگیم به خودمون. داوری می‌گفت «بدترین نوع دروغ، دروغ به خوده.» روراست نیستیم با خودمون. معایب و مشاکل رو همش حواله میدیم به نظام یا آمریکا یا فلانی. خودمون خوبیم ولی! طرف خودش نون‌خور نظامه. فقطم نون‌خور نیست. پاچه‌خوارم هست. جلو عکس دلا و راستم میشه. بعد خودش میاد میگه فیلان. اون یکی هی میگه آمریکا. مگه آمریکا کجاست؟ غرب کجاست؟ غرب، غروب حقیقت و وجدان توی جان و دل آدم‌هاست. حالا البت بیش‌ترین ظهور و بروزش توی غرب جغرافیایه. ولی فی‌الواقع غرب صورت عینی نفس اماره است. روژه گارودی می‌گفت آمریکا ستیزی باید از یه مبارزه درونی با خود شروع بشه. چون خطر بالقوه آمریکاگرایی برای همه وجود داره. نمی‌دونم این آخریا چقدر ربط داشت به حرف اصلی. می‌خواستم به ای نحو بچپونم تو متن. ولی بی‌راهم نبود. دنبال پیدا کردن ریشه‌ی مشکلات همه جا میریم، جز اعماق خودمون.
بعد برای اصلاحات هم دنبال معجزه‌ایم. 

آدام اسمیت توی نظریه اقتصادی‌اش گفته بود: اگه هر فردی به دنبال نفع شخصی خود باشه، نفع عمومی محقق میشه. یه دست غیبی مامور ایجاد هماهنگی بین این دو منفعته.
میگم اگه هر فردی دنبال اصلاح خودش باشه؛ اصلاح عمومی محقق میشه. دست غیبی‌ام نمی‌خواد. خیلی زر زدم. نسخه‌ام پیچیدم که کار درستی نیست. ولی دیگه.      
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۶:۰۲
امیرعلی
وکیلانه - هم‌وطن رای شما این‌جاست: ده فراز درباره‌ی حماسه‌ی سیاسی ۱۳۹۲

از اینجا(وبلاگ بامدادی)

راه سبز امید امروز شروع نشده است و امروز هم نباید خاتمه یافته تلقی شود. انتخابات اخیر «بسیار مهم» بود. ابعاد آن‌را نمی‌توانم هنوز هضم کنم. شاید کسی نتواند. افکارم را می‌نویسم… دوباره و دوباره و دوباره باید درباره‌اش بنویسم و بنویسیم. هیچ‌چیز تمام نشده است.

۱
اولین و مهم‌ترین نکته. حواسمان باشد نیمی از رای‌دهندگان و بیش از نیمی از واجدین شرایط رای دادن به آقای روحانی رای نداده‌اند. فراموش نکنیم این افراد همانقدر مردم هستند که کسانی که به آقای روحانی رای دادند. این‌ها همان‌قدر خس و خاشاک نیستند که آن میلیون‌ها نفری که در خرداد ۱۳۸۸ فریاد زدند «رای ما کجاست؟» خس و خاشاک نبودند. حواسمان باشد که دستاورد این انتخابات در کاهش شکاف‌های اجتماعی باید باشد نه افزایش آن. حواسمان باشد. حواسمان باشد. حواسمان باشد.

۲
به نظر من پیام این انتخابات و آقای روحانی پیش از هر چیزی «آشتی ملی» است. آشتی ملی یعنی نزدیک کردن نظام به مردم یا بخش‌هایی از جامعه که دلخور و سرخورده شده‌اند. آشتی ملی یعنی پایان دادن به باندبازی و یارکشی‌های جناحی و رقابت‌های کور فرقه‌ای به قیمت منافع ملی و امنیت کشور و مصالح عمومی.‌ آشتی ملی یعنی همکاری نزدیک رئیس‌جمهور و رهبری و سایر قوای نظام از جمله مجلس که برخلاف برخی اظهارنظرهای مشکوک در راس امور هست و باید باشد. آشتی ملی یعنی پایان دادن به حصرها و بازداشت‌های غیرقانونی و همین‌طور عفو و آزادی زندانیان سیاسی به خصوص آن‌هایی که جز نقد نظام کاری نکرده‌اند. آشتی ملی یعنی این انتخابات را به معنای بازی برد-باخت نبینیم و به تحقیر گروه‌های دیگر و ایجاد شکاف‌های جدید دامن نزنیم.

۳
این انتخابات «حماسه‌ی سیاسی» است. محصول تدبیر رهبری نظام که در مدیریت مسیر پیچیده‌ای که به این حماسه انجامید محکم و هوشیارانه عمل کرد. شخصا همیشه به تدبیر ایشان معتقد بوده‌ام، اگر چه به نظرم در سال‌های اخیر چند اشتباه بزرگ مرتکب شدند. اما یک سیاستمدار هوشمند و مسئول در موقعیت ایشان به شرایط جامعه و جهان حساس است و بی‌آنکه با نشان دادن ضعف موقعیت کشور را با مخاطره‌ی بیشتر رو به رو کند با تدبیر از اشتباهات خود درس می گیرد و عامل مهمی می‌شود در شکل‌گیری چنین حماسه‌ی عظیمی. چند نکته‌ی مهم در این رابطه: (۱) تشخیص شرایط بحرانی کشور از نظر وضعیت بین‌المللی و به شدت پرهزینه شدن مسیر فعلی سیاست خارجه‌ی کشور (۲) تشخیص عمق شکاف اجتماعی، سست شدن مشروعیت نظام بعد از ١٣٨٨ و قهر نخبگان و فرهیختگان (۳) تشخیص فعالیت باندها و مافیاهایی که در بسیاری از زمینه‌ها نظام را آچمز می‌کنند تا راهکار خود را پیش ببرند و این بار نیز تلاش‌هایی برای «صحنه‌‌آرایی خطرناک» برای تخریب انتخابات کردند. (۴) عزم راسخ برای ایجاد حماسه‌ی سیاسی از طریق انتخابات (۵) تلاش برای نیامدن آقایان خاتمی و هاشمی که حضور آن‌ها در فهرست نهایی نامزدها با توجه به شرایط تحت فشار جامعه ممکن بود به شرایط انفجاری و خطرناک اجتماعی منجر شود و در ضمن با یک طرفه کردن علنی و شدید جبهه‌ها شاید ناخواسته مانعی برای خلق حماسه‌ی سیاسی و آشتی ملی می‌شد. در عوض تلاش برای ایجاد یک فضای کنترل شده ولی واقعی انتخاباتی و برخورد با زمزمه‌ها و برنامه‌های برخی جریان‌های نیرومند برای صحنه‌آرایی علیه انتخابات (۶) تایید حقوقی و رسمی منتقدان نظام و این‌که این افراد حق شهروندی دارند و می‌توانند به خاطر کشورشان در انتخابات شرکت کنند.

۴
مواظب آقای روحانی باشیم. چطور؟ با نقد کردن او و سیاست‌هایش. به قولدوستینباید اجازه دهیم «هاله‌ی نور» دور سر کسی ایجاد شود. به نام مردم و به خاطر صلاح خود ایشان، بهتر است از امروز به منتقد او تبدیل شویم. به خصوص باید به ایشان یادآوری کنیم که چه شعارهایی دادند و رای آوردن ایشان باید به معنای حداکثر تلاش برای تعمیق پروژه‌ی آشتی ملی باشد و نه به معنای موج جدیدی از باندبازی‌ها و مهره‌چینی‌ها.  اولین کسی باشیم که جناح‌بازی‌ و باندبازی را نقد می‌کنیم. دست به دست هم دهیم و به هم اعتماد کنیم در نقد قدرت که هم نظام به آن احتیاج دارد (برای سالم ماندن) و هم ما. دوستی می‌گفت جناح‌بازی و باندبازی امری طبیعی است چرا که جواب های، هوی است. اما  من با این دیدگاه مخالفم.  آدم‌ها نیت و قدرت تصمیم‌گیری دارند. جواب های می‌تواند هوی نباشد. بلکه سطح بالاتری از شعور سیاسی باشد. دست کم در میان ما مردم که باید منقد دائمی قدرت باشیم.

۵
ما نباید از رای آوردن آقای روحانی خوشحال باشیم. البته اگر طرفدار ایشان هستید خوشحالی‌تان امری است طبیعی. اما آن‌چه عمیق‌تر و مهم‌تر است ترمیم اعتماد ملی به ساز و کار نظام است. حتی اگر نامزد دیگری در انتخابات پیروز می‌شد، اما معجزه‌وار توده‌های شکاک همین حس اعتماد امروز را نسبت به ساز و کار نظام دوباره به دست می‌آوردند باید همان‌قدر خوشحال می‌شدیم. اما فکر می‌کنم در شرایط امروز جامعه، هر نامزد دیگری چنین رایی می‌آورد، میلیون‌ها شهروند رنجیده‌خاطر و شکاک نسبت به سلامت انتخابات تردید می‌کردند و حماسه‌ی ملی رخ نمی‌داد. یعنی حماسه‌ی ملی در رای آوردن آقای روحانی نیست، بلکه در این است که مردم رای آوردن ایشان را به نشانه‌ی سلامت نظام می‌بینند.

۶
این حماسه را مدیون میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی هستیم. به این فکر می‌کنم که میر حسین چکار کرد. او در حصر چند ساله است و حضورش در خیابان‌ها و خانه‌ها پررنگ‌تر از همیشه است. او ساکت است و میلیون‌ها نفر حرف‌هایش را در گوش هم نجوا می‌کنند. سایه‌ی سنگین او و بیانیه‌های صمیمانه و روشن‌گرش چنان فشاری بر نظام سیاسی وارد کرد و چنان پالس‌های هشدار مستمری فرستاد که شاید بدون آن هرگز زمینه‌ و عزم لازم برای رخ دادن چنین حماسه‌ای ایجاد نمی‌شد. به نظر من بعد از این حماسه، زمینه برای آزادی آقایان کروبی و موسوی و سایر زندانیان سیاسی سال‌های اخیر فراهم می‌شود، چون آن‌ها جز تایید عظمت حماسه‌ی اخیر و نقد سازنده فرایند‌های آتی آن هیچ نخواهند گفت که اصلا حرف آن‌ها هم از آغاز همین بود.

۷
این حماسه را مدیون حضور هوشمندانه‌ی جامعه‌ی ایران هستیم. مردمی که خیلی از به اصطلاح‌ روشن‌فکران بصیرت آن‌ها را در مواقع بحرانی تاریخ دست‌کم می‌گیرند اما نشان داده‌اند که دود از کنده بلند می‌شود. این پیروزی مال همه است. همه‌ی آن‌هایی که در انتخابات شرکت کردند و به نامزدهای مختلف رای دادند. اصول‌گرایان که با وجود اختلافات داخلی و عدم توافق بر سر یک نامزد ائتلافی اخلاق و شعور سیاسی را پاس داشتند، تک تک آن افرادی که در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ پرسیدند «رای من کجاست؟» و امروز نشان دادند خس و خاشاک آن‌هایی هستند که منافع ملی را قربانی باندبازی‌های حقیر قبیله‌ای خود می‌کنند. این پیروزی مال خانواده‌های قربانیان و زندانیان سیاسی و میرحسین موسوی و مهدی کروبی است . این پیروزی ملی مذهبی هاست. این پیروزی جریان اصلاح‌طلبی است که با درایت و سعه‌ی صدر سیاسی در این انتخابات مشارکت نقش کلیدی بازی کرد. این پیروزی اصول‌گرایان ارزشی و معتقد به اخلاق و شرف است. این پیروزی رهبر است‌، این پیروزی همه مردم هوشمند و صبور ایران است.

۸
این انتخابات یک پیام جهانی نیز دارد: نظام حکومتی ایران محبوب و مشروع است، رهبرانی شعورمند و هوشیار دارد متکی به مردمی حساس به شرایط و حاضر در لحظه‌های مهم تاریخی. این مردم و این نظام با اقتدار از حقوق خود دفاع می‌کنند. والسلام.

۹

این حماسه رو به آینده دارد و باید چنین باقی بماند. درست است که تک تک افراد یا جریاناتی که در جریان بحران‌های سال‌های اخیر آسیب دیده‌اند حق دارند حقوق پایمال شده‌ی خود را دنبال کنند، اما نباید پی‌گیری به حق این مطالبات باعث شود پیام مهم این حماسه‌ی ملی در رابطه با آشتی ملی و فرصتی که برای گشایش و اعتماد ایجاد شده خدشه‌دار شود. خیر نباید فراموش کرد که در سال ۱۳۸۸ چه اتفاقاتی رخ داد و چه گونه با این مردم نجیب و شریف برخورد شد. اما پیشنهاد من این است که آگاهانه «فعلن» از آن عبور کنیم به سوی آینده‌ای بهتر. با فراهم شدن شرایط بهتر اجتماعی و سیاسی، البته که باید به تدریج تک تک آن فجایع مورد تحقیق قضایی و جدی قرار بگیرند.

۱۰
شک نکنید، امروز انقلاب مردم ایران که یک فرایند همیشگی و بی‌توقف بوده و باید باشد جانی دوباره گرفت. درود به آینده که این تازه آغاز آینده است.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراکآن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت درگوگل‌پلاسدعوت می‌کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۱
امیرعلی
وکیلانه - مذاکره اتمی در مستراح

ظاهرا آقای روحانی فراموش کرده‌اند که در دوران مسئولیت ایشان بر پرونده هسته ای وزیر خارجه ایران برای داشتن ۲۰ عدد سانتریفیوژ، در مستراح به «جک استرا» التماس می‌کرد. این ماجرای شگفت و «نمادین» را خودِ استرا در قسمت سوم مستند «ایران و غرب» ساخته بی بی سی تعریف‌می‌کند. او می‌گوید:


«پس از انجام مذاکرات و امضای توافق پاریس، که طی آن ایران پذیرفت همه‌ی فعالیت‌های غنی‌سازی را تعلیق کند، در بازگشت به انگلستان، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته با قطار عازم شهرِ محلِ زندگیِ خود بودم. در بینِ راه تلفن همراهم زنگ زد. آن سوی خط دکتر کمال خرازی، وزیر خارجه‌ی ایران بود. او گفت ما می‌خواهیم ۲۰ سانتریفوژ را برای تحقیقات علمی فعال نگه داریم. من دیدم در حضور همراهانم در قطار نمی‌توانم در خصوص یک پرونده‌ی حساس بین‌المللی مذاکره کنم، لذا به مستراح قطار رفتم. آنجا به خرازی گفتم شما توافقنامه را امضا کرده‌اید و دیگر نمی‌شود زیرش بزنید. اما او باز اصرار کرد.  من گفتم باید در این خصوص با دیگران صحبت کنم... در همان حال کسی هم به در مستراح می‌زد و ظاهرا عجله داشت تا از آن برای کاری غیر از مذاکره‌ی‌ اتمی استفاده کند...» استرا در ادامه تعریف می‌کند که همان‌جا با «جان سائرز» مدیرکل سیاسی پیشین و مسئول پرونده‌ی هسته‌ای ایران در وزارت امور خارجه انگلستان تماس می‌گیرد. «سائرز» هم پس از مشورت با «کارشناسان» دیگر به «استرا» پاسخ می‌دهد که  ایرانی‌ها با همین ۲۰ سانتریفیوژ پس از چند سال می‌توانند به اندازه‌ی مورد نیاز برای یک بمب اتم اورانیوم غنی کنند! در نتیجه «جک استرا» هم در تماس مجدد با خرازی به طور قطعی به درخواست او پاسخ منفی می‌دهد.
آیا مذاکره‌کنندگانِ «با تجربه» و دیپلمات‌های «ورزیده‌ی» ما در عصر اصلاحات، نمی دانستند که قبل از امضای توافقنامه باید از طرف مقابل بخواهند که ۲۰ عدد سانتریفیوژ را از شمولِ تعلیق خارج کند؟؟
آیا دوباره می خواهیم این «نخبگان» و «نوابغ» مقدرات کشور ما را بر عهده بگیرند؟

از اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۰۳
امیرعلی

-

وکیلانه -

حقوق سربازا 62 تومنه،‌ فعلاً که ندادن ولی وقتی دادن 12 تومن‌ش رو ور می‌دارم با پنجاه تومن بقیه‌اش می‌شینم با خیال راحت مفصلاً و مبوبوباً در خصوص عورت برخی مسولان در یکی از قوا حرف می‌زنم.مثلاً این‌که خیلی راحت و قشنگ تو تریبون رسمی می‌گن آره ما به فلان زندانی امتیازات زیادی دادیم، خوب چرا امتیازات دادی؟ ترسیدی؟ یا خون‌ش رنگین تر بوده؟‌حالا فعلاً دستم خالیه  بزار حقوق بدن، می‌گم خدمتشون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۴:۲۰
امیرعلی
وکیلانه - و مجرد‌ها چه می‌فهمن؟

هوا گرم؛  روزه باشی؛ تشنه باشی،

بری یه لیوان آب‌ خنک بیاری

بدی دست خانوم‌ت

جلوت بخوره

انگار تشنگی خودت برطرف شده باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۲
امیرعلی
وکیلانه - اینجا حزب اللهی‌م تو خونه ضدانقلاب!

به مامان می‌گم دینی‌های دبیرستان و پیش‌دانشگاهی رو بده به من درس بدم. می‌فرماد لازم نکرده!
خانوم‌م هم فوری می‌پره وسط که آره، نمی‌خواد. دخترا همه‌ی هوش و حواس‌شون می‌ره سر تیپِ آقا معلم و دیگه درس نمی‌خونن که. بعد از ایییشششِ جانانه‌ی خواهرم که از صدتا فوش بد‌تره، مادر می‌فرماد نه؛ چارتا حزب اللهی‌ توشونه می‌ره کاری می‌کنه اونا هم صب‌تاشب فوش بدن به جمهوری اسلامی، مثل خودش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۵۰
امیرعلی